مفهومات

کجایه زمان تکه ای از من جا مانده که حالا در پی اش تمام لحظه ها را کابوس میدانم؟کجا؟

مفهومات

کجایه زمان تکه ای از من جا مانده که حالا در پی اش تمام لحظه ها را کابوس میدانم؟کجا؟

خواندنی

نمیدونم چرا ولی آدم هر چقدر هم که بی حال واسه نخوندن باشه یا  حتی دمق تر از اون خوندن بعضی چیزا خیلی بهش میچسبه.چیزهایی که مطمئنی اگه نگهش داری بار بعدم لذت خودشو داره...متن پایین از اون چیز هاست که قول میدم بعد از گرفتن 5 دقیقه از وقتتون پشیمونتون نکنه... 

وصیت نامه چارلی چاپلین به دخترش... 

ادامه مطلب ...

حسرت توبه

ماه ها بود گناه می کرد و دیگر کاری عادی شده بود برایش.خدایش طی یک حادثه ای یک نشانه نشانش داد و او خجالت کشید.کاغدی  نوشت"او تورا می بیند" وآن را رو سقف بالای تختش زد که هر گاه بخوابد فراموش نکند آنچه گذشته را.ماهها گذشت.دیگر آن کاغذ ونوشته هم  چیزی عادی شده بود برایش.دوباره همان گناه را کرد.روی تختش دراز کشید.چشمش که به کاغذ افتاد از کلمه او خجالت کشید واز تورا میبیند شرم.فهمید که باز هم نشانه ای در کار است.حتی پس از گناه.با بغض وچشمانی خیس ودستانی آلوده به گناه وتصمیمی که شاید اینبار انجامش دهد قلم را برداشت ونوشت:ماه ها بود گناه میکرد ودیگر کاری عادی شده بود برایش.....   

 

ادامه مطلب ...