مفهومات

کجایه زمان تکه ای از من جا مانده که حالا در پی اش تمام لحظه ها را کابوس میدانم؟کجا؟

مفهومات

کجایه زمان تکه ای از من جا مانده که حالا در پی اش تمام لحظه ها را کابوس میدانم؟کجا؟

هجوم ناتوانی...

فکر میکنی بزرگ شی حالت خوب میشه,اما نشد...فکر میکنی درس بخونی یا ورزش کنی خوب میشی,ولی نمیشی...ازدواج کنی بچه دارشی خوب میشی,ولی نمیشی...هیچی خوبت نمیکنه,هیچی بیدارت نمیکنه ازین کابوس تنهایی ,یه وقتاییم حالت خوبه ها ولی خب اینقد کمه اینقد ناپچیزه که گمه بین همه زندگیت...نه نای نوشتن مونده و نه تاب موندن...نه پای رفتن نه رمقی واس حرف زدن ,دلم خواب میخواد یه خواب طولانی اما بدون کابوس...