مفهومات

کجایه زمان تکه ای از من جا مانده که حالا در پی اش تمام لحظه ها را کابوس میدانم؟کجا؟

مفهومات

کجایه زمان تکه ای از من جا مانده که حالا در پی اش تمام لحظه ها را کابوس میدانم؟کجا؟

دلم تنگه...

چشمامو میبندم,هیچ چیزو هیچ کسو نمیبینم یه صدای آروم...یه صدای آشنا...یه صدای خوب تو گوشم میپیچه و واسه چند لحظه همه دردام یادم میره...چقدر خوبه ندیدن...نشنیدن..نفهمیدن...خوش به حال ابر ها ...خوش به حال ساز ها...

چشمامو میبندم و حیف که مجبورم باز هم بازشون کنم...حیف...



ار غوان شاخه همخون جدا مانده من....امسال هم کار خودتو کردی...