مفهومات

کجایه زمان تکه ای از من جا مانده که حالا در پی اش تمام لحظه ها را کابوس میدانم؟کجا؟

مفهومات

کجایه زمان تکه ای از من جا مانده که حالا در پی اش تمام لحظه ها را کابوس میدانم؟کجا؟

صیح کاغذی


بی تو این ثانیه ها, هرنفسش دلگیر است
فکر من با عطش خاطره ها درگیر است

پی یک معجزه درعمق وجودم هستم
نَتَوان های محالم دگر ازغم پیر است

میروم در دل تکرار, که تکرار نشوم
غافل از جبر خدایی که دگر تقدیر است

دل بیچاره ز هجران کسی نالانَست
که وصالش به حضور دگران تدبیر است

گرچه مینای دلم می شِکند از تردید
بال پروانه به این پیله دگر زنجیر است
.
.
.
.
مهر 91


خسته نباشی اوستا...

زندگی یعنی اینکه یه نفر از 9 صبح تا 1 شب بره سر کار سنگینش, بعد کارش هم 1 گونی وسیله و 2 تا اره چوب و یه جعبه ابزار یک متری و به زور 3تا کش ببنده ترک موتورشو از غرب تهران یه سره بره تا افسریه...زندگی یعنی اینکه وقتی داره تو اتوبان با همون موتور قشنگش میره یه جونیو ببینه که سنش نصف خودشه اما پشت ماشین صد ملیونیش نشسته داره رپ گوش میکنه..زندگی یعنی اینکه وقتی تو چشمهاش نگاه میکنی برق امید و واسه جور کردن پول کیف و کفش زن و بچش میبینی ولی وقتی با اون جوون حرف میزنی از افسردگی مزمنش به خاطر عقب افتادن سفر اروپاش تهوع میگیری...زندگی همینه, خوب یا بد تلخ یا شیرین به جبر خدا,زمان میگذره اما میتونه به اختیار خودت شیرین باشه...حتی با یه بهونه کوچیک..