مفهومات

کجایه زمان تکه ای از من جا مانده که حالا در پی اش تمام لحظه ها را کابوس میدانم؟کجا؟

مفهومات

کجایه زمان تکه ای از من جا مانده که حالا در پی اش تمام لحظه ها را کابوس میدانم؟کجا؟

تهران-90

به اسم اعظمت سوگند,به این شور شباهنگام

زمین تاریکه ازآغاز,زمان ایستاده درهر گام

همه کابوس یک دردند,محبت را شهید کردند

همه  دلها پر از کینه,همه  دستها دگر سردند

نگاه ها تیرزهرآلود,چرا پر شد دلم از ترس؟

کجا خوابید خدای من,چرا  بیداد بیدادرس؟

زمین  از قبر تاریکتر,مثال غربتی  دللگیر

همه درصفی بی پایان,برای پخش مرگ ومیر

نه مجنونی,نه فرهادی,نه لیلی مانده دریادی

نمیدانی که این خلقت,چه ظلمی بود که سردادی

به اسم اعظمت سوگند,به این شور شباهنگام

که  تنهایی  شده  همدم,از آن آغاز تا انجام



پ.ن:از همه دوستان خوبی که همچنان مرا از محبت بی دریغ شان محروم نمیکنند از ته توهای دلم تشکر میکنم.

پ.ن2:دوستانی که از نزدیک من رو میشناسند میدونند که خواسته یا ناخواسته مذهبی بودم,هستم وشاید بمانم...پس خواهشا مرا با شعرهایم که صرفا نمایش حس همان لحظه سرودن میباشد قضاوت نکنید.

پ.ن3:از این پست بعضی از نظر ها تایید میشود.

تلخ نوشته ها...

به دنیا میایم با هزارتا ذوق و شوق پدر و مادروکلی امید آرزو,بزرگ میشیم و میریم مدرسه..میریم دانشگاه...میریم سر کار,و بزرگتر که شدیم ازدواج,بدون هیچ دلیلی بچه دار میشیم و بچمون بزرگ میشه و..این دور تا ابد ادامه داره,واقعا زندگی اینه؟همین که بزرگترین لذت آدمها بشه سکس و بدترینش داغ عزیزان شاید,این بود زندگی؟اینه همونی که شاعر میگه تا شقایق هست و از این دری وری ها؟ما آدمها تو زندگی روزمره سگی خودمون به خیلی چیز ها بی اعتناییم,مثلا دقت کردین به غریبگیمون تو خیابون نسبت به هم دیگه؟خیابون که خوبه ما حتی نسبت به عزیز ترین هامون هم تو خونه غریبه ایم,درس میخونیم که زندگیه راحتی داشته باشیم اما حواسمون نیست که واسه همین درس خوندن زندگیمونو سخت کردیم,کار میکنیم که  زنده بمونیم...زندگی کنیم اما گاهی...همیشه فکر میکردم زندگی ارزش جنگیدن رو داره واسه رسیدن به یه روز خوب,روزی که بتونی با غرور سرتو بالا کنی و بگی من خوشبخت ترین آدم رویه زمینم,اما حالا روز شماری میکنم واسه رسیدن به روز موعود,روزی که خیلی حرفا دارم با...

خوب میدونم که سخت ترین شرایط من آرزوی یکی دیگست..خوب میدونم که هرکس دنبال نداشته هاشه,پولداره دنبال سلامتیه و سلامت دنبال پول و...اما بهتر از اونها میدونم که چرا نداشته هامون حسرت میشه تو چشممون,دقت کرده بودین آدمها چقدر تنهان؟تنهای تنها میون این سیل هراس از آینده بی تکیه گاهی غرق میشنو حواسشون نیست که...بعضی روزها تو زندگیه آدمها هست که آدم تمام عزمشو جمع میکنه همه غرور وشجاعتشو یه جا میکنه که به عزیزش بگه دوست دارم,اما امان از لحظه که چشم به مدفنش دوخته و نکرده هاشو زیرو رو میکشه واسه خودشو شروع میکنه به خود آزاریه خود خواسته ای که...گاهی پیش میاد که یه آهنگ یه عکس یه خاطره میشه تمام داشته هاتو نمیدونی باید خوشحال باشی یا غمگین؟گاهی تمام آرزوت میشه یه انسان و انسانی میشی که رویه یادآوریش برات نمونده...مثه کارای بچگانه ای که کردیمو الان شرم داریم از بازگو کردنش...دلت که گرفت میزنی زیر آواز اما نه انگار صداقت دیونگیه تو این زمانه..کجایه زمان تکه ای از من جا مانده که حالا در پی اش تمام زمان را کابوس میدانم؟کجا؟

ادامه مطلب ...