مفهومات

کجایه زمان تکه ای از من جا مانده که حالا در پی اش تمام لحظه ها را کابوس میدانم؟کجا؟

مفهومات

کجایه زمان تکه ای از من جا مانده که حالا در پی اش تمام لحظه ها را کابوس میدانم؟کجا؟

با تو...

وقتی بخواهند دستتو بگیرند فقط دنبال بهانه اند...اگه شده واست پیش بیاد اون لحظه ای که دست رو صورتت می گذاری وچشم به زمین میدوزی و همون موقع هاست که حسرت یه هوس به دلت چنگ میزنه ومی گی کاش...گاهی اوقات که صحبت آتش و عذاب و..پیش میاد خنده ام میگیره ومیگم امان از خجالتش که مهربونیش آتشی نمیگذاره....خوش به حال همه اون هایی که نه شرمنده خودشونند نه شرمنده خداشون...خوش به حال همه اون هایی که همیشه نشئه اند از خیلی چیز ها...

آرزوی تولد...

آن زمان که انتظار سخت میشود ,وقت وقته پرگشودن میشود,آن زمان که ناله ها دلگیر شد,صد ستاره در هوا شبگیر شد,صد هزاران روزه و نذر ونیاز ,کرد درهای ریا را باز باز,آن زمان که درد ودل با اشقیاء ,شد بیعت در لباس اولیاء,آن زمان که نان حکم جان گرفت,سهم صد مردم را یک خان گرفت,خون ملت آب پای لاله ها,تیر ها نوری به چشم ژاله ها,آن زمان که قامت بید جنون,سخت تر گشته ز سختی ها کنون,لب ها بسته ز حیرت از زمان ,ناله ها وآه ها روز وشبان,کآی خدا مرگ ما را زود رسان,کآی خدا مرگ مارا ....