مفهومات

کجایه زمان تکه ای از من جا مانده که حالا در پی اش تمام لحظه ها را کابوس میدانم؟کجا؟

مفهومات

کجایه زمان تکه ای از من جا مانده که حالا در پی اش تمام لحظه ها را کابوس میدانم؟کجا؟

حذف شد

قصٌه ی غصٌه...

دیگه کمکم باید از همه جا بربده باشی.از شلوغی مترو وحس تنهاییت بین اون جمعیت گرفته تا تنهایی خودت وشلوغی اون همه فکر که میاد توسرت.دیگه کمکم داری میبری کمکمک کم شدن ایمانِ خودت را هم تجربه کردی در این نا روزگار که روزش هم تاریک است.آری,دیگران که هیچ, دیگه از خودت هم توقع نداشتن را آموخته ای.زندگی زنده بودن را یادت داده بی زندگی کردن ,بی لذت بردن از ترک خیلی از لذت ها. و در این نقطه نا کجای زندگیت  ای خواهرم ودر این برهه پر زرنج زنده ماندنت ای برادرم ,اگر میفهمیدی که به رسم دوران خوش کودکی ومدرسه ,امتحانات سخت پیش کش سخت کوشان است,شاید کمی آرام گیرد دریای طوفانی وغم زده دلت که دل آرام گیرد به یاد او وآرامگاه اوست نه جای ترس , تنهایی , ونگرانی از آینده.

تا درد نیابی توبه درمان نرسی

تا جان ندهی به وصل جانان نرسی

تا همچو خلیل آتش اندر نشوی

چون خضر به سرچشمه حیوان نرسی

ادامه مطلب ...