مفهومات

کجایه زمان تکه ای از من جا مانده که حالا در پی اش تمام لحظه ها را کابوس میدانم؟کجا؟

مفهومات

کجایه زمان تکه ای از من جا مانده که حالا در پی اش تمام لحظه ها را کابوس میدانم؟کجا؟

لا کُرُن ...

چرا نمیفهمی؟

بفهم که تنهایی.. از اولش تا آخرش..تا ته تهش...

بفهم که خیلی زود دیر میشه...

بفهم که هرکس به فکر خودشه..فقط خودش...

بفهم که هیچ چیزو هیچ کس واسه آدم موندنی نیست...

بفهم که به آدما بیشتر از حد نباید بها بدی...محبت بی دلیل,بی دلیل تنها ترت میکنه...

بفهم که عدالتی وجود نداره...

بفهم که اینجا جنگله...بخور تا خورده نشی...

بقهم که دنیا ارزش موندن نداره, حتی ارزش جنگیدنم نداره...

بفهم که گذشته گذشت, آینده هم معلوم نیست که بیاد....

بفهم که حق نه گرفتنیه نه دادنی...اینجا پر از نامردیه...

بفهم که درد و غم و تنهایی لقمه ی مرده پس بکش نوش جونت...

بفهم که آدما خیلی زودتر از اونی که فکرشو کنی خوبیاتو فراموش میکنن . خیلی راحت میرن...

بفهم, بفهـــــم....بفهم که نباید بفهمی...

بفهم, نفهــــــــــم....

ز...

چشمانش آشنا بود و نگاهش آشنا تر,و با هر نگاه دزدکی لرزش ته دلش کاملا پیدا بود...خنده های طنازانه,معصومیت چهره,موهای بلند و صدایی پر از آشنایی پر از اعتماد و پر از طعم پاک و مقدس دوست داشتن... همه وهمه حکایت از آینده ای داشت پر از سوز و گداز...پر از تنهایی و پر از تنهایی و باز تنهایی...

و عشق هم همیشه در مراجعه است...