مفهومات

کجایه زمان تکه ای از من جا مانده که حالا در پی اش تمام لحظه ها را کابوس میدانم؟کجا؟

مفهومات

کجایه زمان تکه ای از من جا مانده که حالا در پی اش تمام لحظه ها را کابوس میدانم؟کجا؟

کوچ (برای تو که خود کوهی از دردی...)

در هجرت از خویشم ,در گریز از مَن ها

بی صدا و سر در گم , همدرد خدا,تنها


در کویری از بغضم , با نگاهی از حیرت

بر آدم و برعالم , در آتشِ این  غیرت


برگشته زطوفانم,یا راهیِ طغیان ها؟

این کیست شبیه من؟هم سوزِ بیابان ها؟


این کیست که من نیستم,در آینه هجران؟

من سایه ای ازخویشم؟یامُرده ای سرگردان؟


از زندگی خواهم رفت,تا هست شود نیستم

تا  شایدِ  از اجبار , تا  عبورِ از "کیستم"


هم خانه صدایم کن,تا کوچ کنیم تا مرگ

تا ماندن جاویدان , تا رها ییِه با مرگ

(زمستان 90)

نظرات 2 + ارسال نظر
تمنا پنج‌شنبه 29 دی 1390 ساعت 15:38 http://www.dardedeleshekaste.blogfa.com

سلام.اشتباه من این بود , هر جا رنجیدم لبخند زدم
فکر کردند درد ندارد ... سنگین تر زدند ضربه ها را
خوبی؟
رضا وبلاگمو هکیدن!

ریحانه یکشنبه 2 بهمن 1390 ساعت 12:51 http://nardebanytakhoda.blogfa.com/

رضا بیا یکم حرف بزن....
یه وقتایی حرفات نجات می ده آدمو ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد