مفهومات

کجایه زمان تکه ای از من جا مانده که حالا در پی اش تمام لحظه ها را کابوس میدانم؟کجا؟

مفهومات

کجایه زمان تکه ای از من جا مانده که حالا در پی اش تمام لحظه ها را کابوس میدانم؟کجا؟

حیرانی...

در این بیداری ها که به کابوس شبانه میماند تا زندگی ،هر لحظه به هرکس اعتماد میکنم که شاید خودش باشد...همان که روزها در تب و تابش غرورم را بازیچه نگاه ها کردم، وشبها به یادش آرامش ساکت و دلگیرم را دلگیرتر،آری فقط به یک امید.هر جا که می رسم خودم را دست پاچه میبینم که مبادا از دست ندهم وترسی که انگار فقط هم بازیه دوران کودیم نبود چرا که بیشتر هم نفس این زمان است.قربون اون رفیقی که فهمش از رفاقت چیزی جز خواستن مادیات و چشم داشتن به ناموسه(یادم میاد پیر مردی تکیده میگفت:رفیق یا رفیقه ناموسته یا پولت حالا حالاها بچه ای سرت نمیشه چی میگم....)به هر طرف در جستجوی رفاقتی از جنس این کویر بی آب پر آتش سرگردانم،نالانم اما نه جوابی نه....دختر که باشی مهربانی مغروری پسر که باشی درمردانگیت غوطه وری و وای به حال کسی که نه از این ها نه از آنها آشنایی دارد.و وای به من و تو سرگردان در این گرداب ساحل ها...

لازم نوشت: بعضی ها عزیز تر از اونین که لازم به توضیح باشه(سعید جان منظور دقیقا با خودته و دوستی که ( ن.ن )نام داری)

لازم نوشت 2:چهلم نهال سحابی گذشت...بی هیچ......بگذریم.

نظرات 7 + ارسال نظر
[ بدون نام ] چهارشنبه 18 آبان 1390 ساعت 21:26

چه زیبا خالقی دارم

چه بخشنده خدای عاشقی دارم

که میخواند مرا، با آنکه میداند گنه کارم...
ممنونم که همیشه حیران رفاقت و معرفتی...
به سلامتی تموم رفقای بامرام ودلدار...

علی چهارشنبه 18 آبان 1390 ساعت 21:44 http://www.bin-download.ir

شما برنده 10 دستگاه پراید شده اید و با 400 تومان برای اطلاعات بیشتر به این سایت بیاید[گل]

دوست من در کمال ادب میگم: خودتی.

بیـ دل چهارشنبه 18 آبان 1390 ساعت 23:44 http://bidelam.mihanblog.com/

شب تاریک و بیم موج و گردابی چنین حاعل
کجا دانند حال ما سبکباران ساحل ها؟

رضا جان نمیدونم الان تعریف کردی یا اینکه فحش دادی! ر:
ولی هر چه از دوست رسد نکوست...
به هر جهت خودت می دونی که ما خیلی دوست داریم... نه چشم به مال و نه چشم به ... (که حتی شرم دارم از گفتنش)
هرکی بود رفاقتُ خیلی بد برات معنی کرده...
بزار یه جور بگم راحت تر حظمش کنی...
برای ما رفیق یعنی محب... محب هم یعنی همون تشنه تا چشمه رفتن و به یادش آب نخوردن... یعنی ناموسِ اون، ناموس تو!
کم پیدا میشه... ولی هست. خودت یکیش.
کسی که ریفقش میدونتت/

لازم نوشت: بعضی ها عزیز تر از اونین که لازم به توضیح باشه(سعید جان منظور دقیقا با خودته و دوستی که ( ن.ن )نام دارد
این یعنی انقدر عزیزی که مخصوصا اسمتو اوردم تا فکر بد به خودت راه ندی.
رفیق.

شیما یکشنبه 22 آبان 1390 ساعت 11:32

سلام
بی هیچ صدائی می آیند
زمانی که نمی دانی
در دلت یک مزرعه آرزو می کارند و...
بی هیج نشانی از دلت می گریزند
تا تمام چیزی که به یاد می آوری
حسرتی باشد به درازای زندگی
چه قدر بی رحمند رویاهـاا ...

چقدر بی رحم....

کبی *** یکشنبه 22 آبان 1390 ساعت 12:35

گر نکوبی شیشه غم را به سنگ
هفت رنگش می شود هفتاد رنگ .

چاره حتما جز اینکه ناله شبگیر کنیم...مممنون

کافه باران دوشنبه 23 آبان 1390 ساعت 00:17 http://man-baranam.blogfa.com

به پیرمرده میگفتی
« رفیق ؛
هم رفیقه هم ناموسه هم دار و ندار آدمه !

شیما چهارشنبه 25 آبان 1390 ساعت 10:08 http://Zibaroyanariaie.persianblog.ir

تو صمیمی تر از آنی که دلم میپنداشت
دل تو با همه آیینه ها نسبت داشت
تو همان ساده دل سبز نجیبی که خدا
در میان دل پاکت صدف آیینه کاشت.

دل تو با همه آیینه ها نسبت داشت
ریبا بود

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد