مفهومات

کجایه زمان تکه ای از من جا مانده که حالا در پی اش تمام لحظه ها را کابوس میدانم؟کجا؟

مفهومات

کجایه زمان تکه ای از من جا مانده که حالا در پی اش تمام لحظه ها را کابوس میدانم؟کجا؟

بگذریم...

من وقتی میبینم زیبایی دختران سرزمینم یا در آرایش گردی صورتشان است یا در انحنای بیشتر اندامشان وقتی میفهمم بزرگترین افتخار پسران مملکتم تعداد بیشتر دوست دختراشان است...وقتی میبینم که سرگرمی جفتشون ممنوعیاتیست که حتی از خانوادشون هم پتهان میکنند...وقتی...وقتی..وقتی...ای لعنت به همه این وقتی ها وقتی با خدای خودت هم قهر میکنی..لعنت به این زندگی که پیر و جون ومرد وزن ازش مینالند..ای لعنت به همه اون هایی که به اسم دین دینو به لجن کشیدند واسه نشخوار بیشترشون..ای لعنت به هرچی آدم بزدله راحت طلبه که راحت زندگیشو میکنه و بد بختی های مردم توجامعه واسش حاشیه است..بود و نبودشون هیچ خارشی هیچ جاییشون نمیندازه...ای لعنت به همه اون هاییکه.بگذریم که نه من سیاسی ام نه این جا جای ناله و نفرین اما وقتی دل آدم میگیره از خیلی چیز ها نه جا میشناسه و نه مخاطب،توکشوری که یه عده پز کوروش کبیرو میدند یه عده ژست مسلمونی گرفتن نه اینها راضیند از زنده موندن نه اونها راضی اند به مردن به نظرم یه 40 سالی دیر به دنیا اومدم که نباید هایی که غیبِ پیش چشم بقیه واسه من خار تو چشم استخون تو گلو...بگزریم مثل همیشه.

نظرات 10 + ارسال نظر
رومینا چهارشنبه 30 شهریور 1390 ساعت 23:06 http://black-love.blogsky.com/

وقتی میگفتی ای لعنت به ...

خیلی حال میکردم
با لعنت گفتنات

آخه یک جوری از ته دل میگی که دل آدم خنک میشه
انگار خالی میشه

ببین چه شود وقتی بلند داد بزنی بگه لعنت به ...

با این پستت باز هولم دادی برم رو کوه فقط داد بزنم بگم لعنت
لعنت
لعنت

والا ....

ممنون رومینا جان لطف داری...
اتفاقا کوه زیاد میرم..اگه اهل فیس بوک بودی بگو.:دی

بیـ دل پنج‌شنبه 31 شهریور 1390 ساعت 01:47 http://bidelam.mihanblog.com/

رضا جان باور دارم که منو میفهمی. یعنی باید بفهمی... اگر این هایی که می نویسی شعار نباشه. ولی میدونی تفاوت من و تو چیه؟ یه جورایی من تابو شکنی می کنم و تو نه! من رک می گم و تو نه! من همه چیز رُ رو بازی می کنم و تو نه!
اما مطمعنم که تو هم میفهمی من چی میگم...
اگه پای حرفام نیستی به خاطر همون تابو شکنیه که ازش دوری می کنی...
موفق باشی/

خوب مطمئنم که اینها حرف دلمه..اما تا وقتی که نتونم کاری کنم خب معلومه که شعاره...اما اینکه تابو شکنی نمیکنم واسه اینه که هنوز به بعضی چیزها شک دارم.

کبی *** پنج‌شنبه 31 شهریور 1390 ساعت 11:29 http://d

سلام ...

لعنت ...

همیشه دردها رو دیدم و شنیدم و از اونجایی که هیچ کاری ازم برنمیاد سکوت کردم ...
تو بحث های سیاسی هیچ وقت شرکت نکردم همیشه فقط گوش میدادم و بازم از اونجایی که کاری ازم بر نماید سکوت ....
سکوت
و سکوت ...

محض خالی نبودن عریضه این یه بیت رو مینویسم

صد جام اگر آرند یک بار کند مستم
یک بار نگاه تو صد بار کند مست ...

البته ربطی به موضوع نداشت .

من واسه خودم ربطش دادم...ممنون از حضورت.

کافه باران جمعه 1 مهر 1390 ساعت 13:15 http://man-baranam.blogfa.com

اگر 40سال پیش هم بدنیا می آمدی
باز هم میگفتی 40 سال دیر بدنیا آمدی ..

زمانه همون زمانه است ، آدما همونن

ناراضی ، همیشه ناراضی ست ..


**هرچند ، راضی وجود ندارد !

شاید.

یاخته جمعه 1 مهر 1390 ساعت 13:51 http://nazdiktar-aaa.blogfa.com

لعنت...امابه چیزدیگری

پیام دریافت شد.

شیما شنبه 2 مهر 1390 ساعت 19:45 http://Zibaoyanariaie.persianblog.ir

سلام با همه نوشته هات موافقم ولی در نهایت باید بگذاریم و بگذریم.

ممنون که حداقل سعی میکنی هم حس باشی...

Saeed یکشنبه 3 مهر 1390 ساعت 17:08 http://mansookh.blogfa.com

نوشته هاتو خوندم خیلی خوب بودن
این بگذریم که خیلی خوب بود
اگه خواستی خبر بده لینک کنم

یحیا یکشنبه 3 مهر 1390 ساعت 21:22 http://taboo-shekan.mihanblog.com

چقدر دلنشین مینویسی پسر..
خیلی دوس ندارم هیچوقت از کسی تعریف کنم چون معمولا خودم هرگز از خودم راضی نمیشم و همیشه از خودم پر توقعم ..اما جایی که حس تعریف و تمجیدم برانگیخته میشه به قول راحیل عزیزم یعنی دیگه خیلیok هست..
طبق معمول که عادت دارم کامنتهای دیگران رو هم بخونم،خوندم و حرفهای بـ ی دل عزیز مثل همیشه به دلم نشست و پاسخ شما بیشتر که برای تردیدهات ارزش قائلی..
و اما دوست داشتم بگم..
ده ها سال هست که گذشتن و ما هم رسیدیم..اما تو نوشتی من ماندم و نگذاشتی بگذرم پس دوست من بنــــــــــــویس و نگذر که دیگر جایی برای گذشتن نمانده...

اندیشه هایت سبز و قلمت زنده تر

ممنون یحیی جان..کاش میشد ارزشی رو که برای نظرت قائلم رو به کلمه بکشم. اما خودت که از درد مینویسی خوب میدونی که از درد سخن گفتن و از درد شنیدن /با مردم بیدرد ندانی که چه دردیست...یعنی چه؟ خوب طعم خیلی چیز هارو میدونی...باز هم سر بزن که منتظرتم.

ریحانه دوشنبه 4 مهر 1390 ساعت 21:36 http://zibaandishi

بسم رب الشهداء
اینارو گفتی.....به گم که:ای لعنت براون کسانی که گلهای انقلابمون رو پرپر کردند شاید اگر جنگی نبود شاید اگر ان جوانمردان زنده بودند امروز مردانی پهلوان و دلاور مثله همون قدیما داشتیم...الانم کم نیستئ اما زیادم نیستند

چه جوانانی که جوون بودن ارزوی پدر شدن مادر شدن و .......داشتند اما جوونشونرو تقدیم کردند...حیف ....حیف ...حیف...

چرا نمیگی ای لعنت به اونهایی که دسته گلهای انقلابمون رو فرستادن بهشت پیش حوری وپری..؟چرا نمیگی سرداران صدر همون انقلاب گل و بلبلن که میبیند خود خوری هارو..خود فروشی هارو اما باز خبر از سه هزار میلیارد تومن گفته میشه؟چرا نمیگی لعنت به همه اونهایی که میزنن تو سر جونهایی که امروز میخوان قد بکشن اما واسه توسری خوردن اماده ترند..؟چرا..چرا ..چرا...؟ چرا همه فکر خودمونیم واقعا؟

آسمان سه‌شنبه 5 مهر 1390 ساعت 23:04 http://barayemadaram.mihanblog.com

عالی بود
حرفای دل من هست مرسی
با خوندنش یه کم سبک شدم
شادباشی

اصلا واسه همین گفتم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد