داشتم نوشته های قدیمیمو ورق میزدم که به خیال ورسم خوش کودکیم خاطره بازی کنم...چشمم افتاد به ترانه ای که خیلی وقته پیش گفته بودم اما انگار هنوز برام عزیزه تو روز های بی کسی...نمیدونم چرا من از سن خیلی کم همش دم از تنهایی و بی کسی میزدم؟مگه میشه جایه دوچرخه و بستنی یه بچه هفت هشت ساله حرف از عشق و...بزنه؟؟؟
شب سیاه وسرد تو
افسون چشمهای منه
از پشت این ستاره ها
چشمک به چشم هام میزنه
تو سردیه نگاه تو
یه پنجره سکوت نشست
دوباره از من برید و
دلم رو بی هوا شکست
صدام بزن صدام بزن
نزار که اینجا بمونم
از سردیه ترانه ها
سکوت و درد ها بخونم
نفس نفس پیشم بمون
دوباره از یادم نرو
فراموشی رو خط بزن
تلخی رو با دردسرو
.
.
.
(تاریخش در گذشته ها جا مانده)
khosham umad...ba ehsas va malmoos! tabrik ...
از هیچی به اندازه گمنامی بیزار نیستم.شاید...حتی از تعریف هایتان هم گله مندم مینا جان
چه عجب اومدین شما
شاید بشه
نمیدونم
تا حالا تجربه نکردم
ولی من هشت سالگی یک دوران دیگه داشتم
دورانی که شاید با بقیه دختر بچه های دیگه فرق داشته
نوشتت زیبا بود
خیلی لذت بردم
ممنون رومینا جان.وقتی گله کردی چرا پست نمیزاری...هیچی!بماند.
عالیه........
نگو تو رو خدا ...به خودم حسودیم میشه عزیز.
به گاه رفتنت ستاره سنگ می شود
و ماه چکه می کند میان دست های من
و کودکان شعله ور میان باد
با دهانی از ترانه های گمشده
تو را به خواب می برند ...
سلام
خیلی برام جالب و دلنشین بود ترانه کودکیتون ...
واقعا؟؟
افسون و شب سیاه و سردی ترانه و سکوت و درد...!
رضا جان تو 7-8 سالگی اینارو درک کردی! خدا به داد 70-80 سالگیت برسه!!!
ما اونوقتا شعر نمی فهمیدیم چیه؟! شما ترانه سرا بودی...
بابا دمت گرم/
۷۰ -۸۰؟؟؟؟ تو چرا دیگه آخه؟ تو که خیلی وقته از خودمونی...
خدانکنه تنها باشی رفیق !!!!!
سلام.
روح لطیف عاشقی از کودکی در درونت جوشش داشته.
وتنهایی با روحیاتت سازگار تر بوده.
وقتی میخوام برای نوشته هات نظر بدم همش باید فکر کنم
چی مینویسم.نوشتن برای تو خیلی سخته وبه تفکر نیاز داره.
ممنون از لطفت شیما جان.و ممنون تر از صداقتت.
سلام...نمیدونم چرا از بین این همه آدم که میان و میرن دلم برا تو تنگ میشه... بلاخره دارم میرم یا میام....نمی دونم...
دل به دل راه داره....من تمنا کردم که تو با من باشی....!
چرا هیچی .... بماند ؟؟؟
میخوام بدونم
از قدیما گفتن هر وقت یک حرفی رو میخوای بزنی پس تا اخرش بزن و تمومش کن
نه اینکه شما منو تو کنجکاوی ادامه ی حرفتون اسیر کردین
میشه بگین چی میخواستین بهم بگین ؟؟؟؟
راستی این آواتارتونم خیلی قشنگ تر از اون یکیه
یک حس خاصی به ادم میده
یک حس آزادی
یک حس خالی شدن
از هر چیزی
نمیدونم
ازش هزارتا موج مثبت میتونی بگیری
والا ...
راستی منتظرم تا جوابمو بدین
مشتاقانه و بی صبرانانه منتظرم استاد
میخواستم بگم وقتی گفتی چرا پست نمیزاری این پست وترانه رو به احترام خودت والبته یکی از دوستان دیگه گذاشتم...ممنون از نظرت بابت آواتار..مربوط میشه به پنجشنبه گذشته که رفته بودم کلکچال.
استاد هم خودتی.من به همون ....خودم راضیم.
کلی هم مرسی از نظرت.
دلم آشفته آن مایه ناز است هنوز
مرغ پرسوخته در پنجه باز است هنوز
جان به لب آمد و لب برلب جانان نرسید
دل به جان آمد و او برسر ناز است هنوز
گرچه بیگانه زخود گشتم و دیوانه زعشق
یار عاشق کش و بیگانه نواز است هنوز
زده ام قرعه فالی و به نامم افتاد:
من همان روز زفرهاد امید ببریدم..که عنان دل شیدا به لب شیرین داد...
نمی دونم چی بگم... فقط همین که آدما 1 بار که می شکنن واسه 1 عمر دل شکستنشون کافیه!!!!!!!!!!!
ای مرگ بیا که زندگی مارو کشت....
سلام دوست خوبم رضای عزیز زیبا نوشتی مثل همیشه
با کار جدیدم تحت عنوان زمین مجازات آدم و حوا آپم .[گل]
چشم..حتما اماده سازیشو تو فیسبوک دیدم..زیبا بود
آها که این طور
این جایی هم که گفتین رفتین عکس گرفتین نمیشناسم ولی الان میخوام برم تو گوگولی ببینم کجاست
ببخشید فکر نمیکردم از گفتن استاد خوشتون نمیاد
وقتی میگی استاد یاد کوچکیم تو خیلی چیز ها میافتم..
چه بچه ی با شعوری بودی...
بزرگ هم که شدم همینجوریم...
سلام
هر وقت چشمم یه قل زد حتما دوباره براتون مینویسم.
زندگی آبتنی کردن در حوضچه اکنون است.
گفتمش نقاش را نقشی بکش از زندگی
با قلم نقش حبابی بر لب دریا کشید
مثل حباب خالی
یه پرواز خیالی
سبک تر از نگاه و
بازم شکسته بالی...
سلام گفتم زیاد منتظر نمونی زیر سماور دلمو زیاد کردم تا تند تند بجوشه....
دست دلت مرسی....
بارون بر ترانه های من بارید و همیشه ی ترانه های من شد ...
احساسات زیبایی داشتم.
ایده ای نو درسر داشتم.
معنی محبت را می دانستم.
.معنی عشق را می دانستم
.
.
.
.
ولی جامعه به من فهماندکه همه ی اینها..................
دوست من تغیر لازمه وجود هر شخصیه...اما بد اونه که شخصیت آدم مثل آب بشه و در هر ظرفی بره همون شکلو به خودش بگیره...حتی شکل های زیبا...
آسمان و تمام ستاره هایش
خالی تنهائی را
پر نمی کند
بگو به جای ستاره
صفر بگذارم.
خدایا کمکم کن تا درهایی که به سویم میگشایی ندانسته نبندم و درهایی که به رویم میبندی به اصرار نگشایم. . .
الهی آمین...