مفهومات

کجایه زمان تکه ای از من جا مانده که حالا در پی اش تمام لحظه ها را کابوس میدانم؟کجا؟

مفهومات

کجایه زمان تکه ای از من جا مانده که حالا در پی اش تمام لحظه ها را کابوس میدانم؟کجا؟

دوباره..؟

کوچکتر که بودم از هیچ فصلی مثل تابستون لذت نمیبردم..از هیچ سرمایی مثل سرمای شبهایش گرمم نمیشد ،دنیایی داشتم در این دنیای 3 ماهه ،به هیچ چیز و هیچ کس فکر نمیکردم..غصه آینده برام قصه ها نشده بود و...

اما باز تابستون آمده واینبار اما نه من تابسونو میخوام نه اون میخواد به این زودی ها تموم شه..کاش میشد که...ترانه ها دیگه بوی غم نداشت:

تو کوچه ها هیچ کسی نیست

رو طاقچه ها اطلسی نیست

پرنده ها بیوه  شدند

کسی به فکر کسی نیست

(آخر بهار۹۰)