فرصت ها می آیند تا مردان مرد را بیازمایند.تا شجاعت آنان که هنوز در تب وتاب هوس این زندگی زنده اند به تحقیر در آیند تا شاید باقی عمرشان را در عذاب وجدان نکرده ها شان,بسوزند.
یک ساعت بیش تا ...که نه تا آزمون بزرگ عمل وشجاعت وتقوا ومذهب ومکتب نمانده که یک به یک دوستان نا دوست تماس میگیرند وهر یک به بهانه ای گریز را انتخاب میکنند از مهلکه ای که نظام استبداد ظلم ویزیدی تا عمامه فرو رفته در گِل ایجاد کرده اند.منِ هنوز نَشئه از آیه پریشب :(یا ایها الذین آمنو کونو انصار الله...)هر لحظه با وسعت ترس در جامعه عزمم راسخ تر میشود در رفتن و در ماندن وپشتوانه ام, هدفم و ایمانم است وآرامم نکته ای که مولایم به حسنش گفت:پسرم اگر کوهها جابه جا شد تو تکان نخور ,مصمم به رو برو بنگر ,دندان هایت را بر هم بفشار و پایت را محکم بر زمین بنه که دشمن هراسان از تو....آری این است افتخارامروز من.
(؟/؟/89)
هشت حسرت ؟
کمه؟
سلام خوشحالم که دوباره وبلاگتون رو میخونم. راستی اون هشت حسرتی که ازش حرف زدین چیان؟
خوشحالم منم که حواسه شما به بالای بلاگ هست...بماند.
شجاعت می خواهد اینگونه زیستن
هشت ...
گویا نمادیست از من ...
از تو ...
از انسان هایی که تا آخر عمر 8 را حسرت داشته اند !
خوشم اومد....
عجب! به قول خودت/
لابد دیگه...الان دارم با چشم هام بازی میکنم مثله...!
معذرت می خوام....
از من؟مگه من..؟؟؟؟؟
سلام داداشی
خوبی؟؟؟؟؟؟
امتحان برامون گذاشتن پیش نهایی اصلا فرصت نداشتم سر
بزنم.وبت هر روز داره بهتر میشه امیدوارم موفق باشی
مواظب خودت باش
دوست دارم
بای
دل به دل راه داره آبجیییییییی گلم....همچنین.
خوشحالم که باز می خونمت
هٌوٍ.....
شراب نور کجاست
که این من نومید
چنین می اندیشم
که جلوه های سحر را به خواب خواهم دید
و آرزوی صفا را به خاک خواهم برد
همیشه پشت حصار سکوت می ترسم
تو ای گریخته از من
حصار خلوت تنهایی مرا بشکن