مفهومات

کجایه زمان تکه ای از من جا مانده که حالا در پی اش تمام لحظه ها را کابوس میدانم؟کجا؟

مفهومات

کجایه زمان تکه ای از من جا مانده که حالا در پی اش تمام لحظه ها را کابوس میدانم؟کجا؟

۸۳

هنوز هم میشناسم کسانی را که درد میکشند تا گرسنگی را از یاد برند و دیگرانی که گرسنگی میکشند تا درد را به یاد نیاورند..آخ که چه نعمت بزرگی است فراموشی میان این مثلا نعمات زندگی...

توضیحات: هنوز هم مانند شمع خویش حسرت فریادی را دارم که همه را از فاجعه با خبر کنم. 

(دوست دارم فریاد زنم وهمه را از فاجعه در حال اتفاق مطلع کنم...)

نظرات 2 + ارسال نظر
[ بدون نام ] یکشنبه 22 اسفند 1389 ساعت 14:28


بعد از من، به یاد من آویزان نشوید... من امروز زنده ام، همین امروز.

از لحظه‌ای که صبح جیغ کشید و شب خاموشش کرد.

حرامشان باد... حرامشان باد اگر عزای مرا با حلوایشان شیرین کنند...

و روی خاکی که بر سرم ریختند و سنگی‌ که کوبیدند با دستهایشان، مرا صدا بزنند...

من امروز زنده ام..
کاش میفهمیدند که من امروز زنده ام ....

گرافیست مدرن یکشنبه 22 اسفند 1389 ساعت 14:29 http://www.pariazizi.blogfa.com

کاش میفهمیدند من امروز زنده ام ...

تف بر این مردم پست

این طایفه زنده کش مرده پرست...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد