مفهومات

کجایه زمان تکه ای از من جا مانده که حالا در پی اش تمام لحظه ها را کابوس میدانم؟کجا؟

مفهومات

کجایه زمان تکه ای از من جا مانده که حالا در پی اش تمام لحظه ها را کابوس میدانم؟کجا؟

دل خوشی...

ظهر تاسوعاست وانگار چشمان من سیر نگریسته است.انگار تشنگی ام به گریه, از تشنگی مولای شیعیان نشات گرفته است.با حال زار و رمقی نزار در گوشه ای رمیده ام به اجبار.تک وتنها چون بسیاری از تنهایان کربلا که در اوج تنهایی خدا راداشتند با این تفاوت که من خجل از گفتن  اینکه بگویم خدا را دارم.خجلم چون خود میدانم چه کرده ام وبا این حال چه خواهم کرد.روزگاری روزگارم خوش بود .خوشی روزگارم بود وحال ظهر تاسوعا در تب وتاب این صداهای آشنا که میدانم از کجاست, غریب و ترسان,نزار و لرزان به گوشه ای نشسته ام واگر هنر کنم می گریم واگر نه مانند دیگر حیوانات ناطق به مصلحت تباکی.

خداوندا!این چه وضعی است؟من تورا دارم پس از تو میپرسم.از تو میپرسم چون میدانم که گوش فرا میدهی به ناگفته هایم.خداوندا..این چه وضعی است؟

ولی از همه این ها گذشته خوب میدانی چقدر دوستت دارم...

نظرات 1 + ارسال نظر
[ بدون نام ] پنج‌شنبه 14 بهمن 1389 ساعت 18:31

خداوندا!این چه وضعی است؟من تورا دارم پس از تو میپرسم.از تو میپرسم چون میدانم که گوش فرا میدهی به ناگفته هایم.خداوندا..این چه وضعی است؟

ولی از همه این ها گذشته خوب میدانی چقدر دوستت دارم...


سلام داداشی

خوبی؟؟؟؟

چه خبر داداش

شرمنده سرم رفته توی درس ها دیگه نمیتونم زیاد بیام نت

خیلی مواظب خودت باش

موفق باشی

بای

آخه خواهر خوب من..من که میدونم کی هستی ولی آخه یه اسمی یه رسمی..دوست دارم تو هم مواظب خودت باش

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد