شب اول:همه چیز را آماده کرده بودم.حتی فکرم نیز تقریبا آن گناه را بار ها انجام داده بود تا آماده آن لحظه شده بودم...همه چیز آماده بود...این همه چیز را باید تصور کنی تا بفهمی حال آن دقایقم را...لذت گناه.رهایی ذهن از کردن یا نکردن گناه.و... لحظه آخر به یاد آنکسی افتادم که تصمیمم قهر با او بود.نمیدانم خودم یادش افتادم یا او حتی آن لحظه آخر مرا از یاد نبرده بود..گفتم تنها یک فرصت داری آفریننده زمین وآسمانها..گفتم این فرصت آخرت است ای قادر ای بیننده هر بنده با نیت اینکه جواب نمیگیرم و به لذت گناه کبیره ام میرسم رفتم سراغ قرآن و باز کردم که صفحه 313 امد سوره طه که اینگونه آغاز میشد: و من تورا برگزیده ام....
چه بگویم که حال آن لحظاتم را بیان کند نمیدانم چکار کرده بودم که لایق برگشتن حتی از لبه پرتگاهِ بی معرفتی نا رفیقیِ به دوستم شدم نمیدانم حتی نمیدانم که چند تا از این نشانه ها باید دید که دست از تهمت نامهربانی زدن به ارحم الراحمین برداشت...فقط میدانم که خیلی چیز ها رو میشود فهمید اگر باید فهمید...
دسترسی ام به فیلترنت بسیار محدود شده ...از همه دوستان که همچنان لطفشان را بر من محدود نکرده اند ممنونم...
این روزا حال خوبی ندارم
دست خودم نیست
نمیدونم از چی ناراحتم
یا برای چی غر میزنم همش
دلم گریه میخواد
ولی هر چی زود میزنم نمیاد
نمیدونم حتی برای چی میخوام گریه کنم
شاید باورتون نشه
میدونمم باور نمیکنین
ولی وقتی نوشته هاتونو میخونم یک حسی بهم دست میده
مثل آرامش
یا آسودگی خیال
نمیدونم چرا
ممنونم
کاش میشد با تو(خدا) بودن را نوشت
تا که خوبی را کشید بر هرچه زشت...
مثل همیشه... زیبا/
کاش همه مثل تو بودند
سلام
نوشته هاتون جالبه. چقدر خدایی.....