بگزار از نوک انگشت پایم تا سیاهی موی جوانیم پر از درد و بیماری باشد...بگزار ازتمام داشته های دنیا حسرت وبغض سهم منی شود که به یادتم...بگزارنه گفتن به آری های زمانه پیشه شود هر چند لذت هایش شیرین تر است...این روز ها که دیگر مد است آری گفتن هر چیز را..بگزار فکر کنند دیوانه ام که دیوانه وار، بی تقاضا، بی دعا، به در گاهت میایم..بگزار وبگزار وبگزار، اما خدای من مرا در این آشفته بازار دنیا ،در این تلخی شک به تمام باور هایم در این تلقین به درستی غلط ها تنها مگزار...که میدانی چه میشوم.
این که گفتی از فهم عرب خارج است...
حالا بیا و به یک عرب بفهمان که انسان چیست و چه حقوقی دارد! اگر فهمید تو هم انسانی!!! در کل اعراب مثتثنا هستند از جامعه ی بشری...
بگذار هر چه مصلحت تو نیست از من دور شود جز یاد تو خدایم
با من ای دوست ، اگر خوب اگر بد باشی ...
تپش حس من این است ، که "باید" باشی ...
یا علی [گل]
آری تنهایم مگذار
ممنونم