مفهومات

کجایه زمان تکه ای از من جا مانده که حالا در پی اش تمام لحظه ها را کابوس میدانم؟کجا؟

مفهومات

کجایه زمان تکه ای از من جا مانده که حالا در پی اش تمام لحظه ها را کابوس میدانم؟کجا؟

لبخند خدا

سرش رو بلند کرد وبا افتخار فریاد بر آورد که:بار خدا یا...من؟! من چرا باید به یه مشت لجن سجده کنم؟که ندا آمد چون من میخواهم.روز ها ماهها سالها گذشت و انسان امروز با تمام منییتش روی زمین به قلدری راه میرفت...به چه مینازید؟نمیدانم؟شاید چون من هم انسانم.روزی از روزها به دوراهی شک رسیدم.به شاه راه تردید و یقین..به پرتگاه اسلام شناسنامه ایم.که خدا گفت.نکن چون من میخواهم ومن کردم وگفتم چون من میخواهم هرچند بر زبان نیاوردم ولی باور کنید گفتم...که ایمان ضعیفم از پشت طعنه ای زد وسقوط..وهبوط...که میان راه دستم را گرفت گفتم چرا؟ گفت چون من میخواهم..ویقین بدان من چیزی میدانم که  تو بنده ی من نمیدانی..ایها العزیز...

واز شرمش همچنان اشکم بی رنگ است...

نظرات 5 + ارسال نظر
سعید دوشنبه 6 دی 1389 ساعت 23:29 http://bidelam.mihanblog.com/

رضا جان خوب فریدون داریم تا فریدون! این همان داستان هر گل یه بویی دارست! خوب شما با فروغیش حال میکنی ما با جفتش :)
من هم جسارت نکردما فقط دلیل خطرناک شدنم را خواستم؟!
ولی راجع به پست که باید بگم مثل همیشه زیبا...
اصلا نوشته هات برام آشنا میاد. غریبی نمی کنم :)
مواظب خودت بباش/

فرناز سه‌شنبه 7 دی 1389 ساعت 10:28 http://www.zolaleen.persianblog.ir

الهب شکر..مرحبا

بهار چهارشنبه 8 دی 1389 ساعت 15:13 http://www.baharreh.blogfa.com

و او مهربانترین مهربانان است

کافه باران پنج‌شنبه 9 دی 1389 ساعت 14:34 http://man-baranam.blogfa.com/

آیا شما که صورتتان را

در سایه ی نقاب غم انگیز زندگی

مخفی نموده اید

گاهی به این حقیقت یاس آور

اندیشه می کنید

که زنده های امروزی

چیزی بجز تفاله ی یک زنده نیستند ؟




بهار پنج‌شنبه 9 دی 1389 ساعت 15:11 http://www.baharreh.blogfa.com

دنبال خدایم هستم تا از سردرگمی نجاتم دهد

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد