تا حالا بی صدا گریستی.بی تزویر اشک دیدگان ولباست را زیبا کرده؟پنهان از نظر دیگران؟
همان گریه هایی که سرمایه ات است...که قرار است صیقلت دهد...که کسی را لایق دیدنش وشنیدن هق هق آن نمیدانی؟
نمی دانم تا کجای این نوشته را میخوانی و تا کجای آن را درک ولی خوب میدانم هر کسی در زندگی لحظه ای را تجربه میکند که آرزوی نبودنش زیباترین است یرایش در آن لحظه...بی تعارف با خود از خدای خود میخواهد که کاش نبود..هم خودش... هم همه چیز..کاش نبود هم خودم ...هم همه چیز... نه صدایی،نه سکوتی،نه درنگی،نه نگاهی،نه تورا مانده امیدی نه مرا مانده پناهی....
درسته
ولی من تو اشکهام به خودم میخندم
میگم پاشو ابغوره نگیر
راستی بجنگ
و می جنگم
نظر دادن تو وبلاگت سخته چئن مشخصات حفظ نمیشه .
من این گریه رو تجربه کردم ولی آرزو را....
ببخشید..امکانات محدوده دیگه!!!
ما که نه در خلوت و نه در آشکار اشکمان نمیریزد چه کنیم!؟
پس جهنمی شدیم رفت دگر!؟ آخر صیغلی نمیخوریم هیچگاه!
سلام
بی صدا گریستن کار ماست ..
پناه من خدای من است ..
خدایم را برایم بیاب ...
(موزیک وبلاگ من چه مشکلی داره >؟؟؟ بی تعارف دلیلت رو بگو ، )
مثلا چه شنیدی برادر؟
من همیشه با تنهاییم گریه میکنم آرام که نا راحتش نکنم