من از این دنیا چی می خواهم، دو تا بال برای پروازبرم تا روز تولد، برسم به فصل آغاز
برم پیش بچه هایی، که یه لقمه نون ندارند
که یه شب با یک دل سیر، چشماشون رو هم بزارند
بگم که غصه ها سر اومد، گریه بس که بهتر اومد...
من از این دنیا چی می خوام، دو تا صندلی چوبی
که منو تو رو بشونه، واسه گفتن خوبی
من از این دنیا چی می خوام، یه وجب زمین خاکی
همون قدر که یک اتاقک، بشه خونه خیالی
من از این دنیا چی می خوام، یه جعبه مداد رنگی
بکشم رو تن دنیا، رنگ خوبی و قنشگی
آدم های دست و دلباز، از تو قلک طاقچه
بردارند بذر محبت، واسه بارداری باغچه
من از این دنیا چی می خواهم، دو تا بال برای پرواز
برم تا روز تولد، برسم به فصل آغاز
برم پیش بچه هایی، که یه لقمه نون ندارند
که یه شب با یک دل سیر، چشماشون رو هم بزارند
بگم که غصه ها سر اومد، گریه بس که بهتر اومد، گریه بس که بهتر اومد
چنین ارزویی آیا جامه واقعیت به تن خواهد کرد؟
حتی اگر نه، زیباست که چنین افکاری هستند
راستی یه سوال: چرا من شدم قاصدکی خواهد گریست؟
یه کم دیره واسه این سوال نه؟
سلام
هیج وقت دیر نیست
من نمیدانم و جرات گفتن آن را دارم دوست عزیز
نمیدانم و سوال میکنم
بیحضوری تقصیر من نبود!!!!!!!!!!!!!۱۱