مفهومات

کجایه زمان تکه ای از من جا مانده که حالا در پی اش تمام لحظه ها را کابوس میدانم؟کجا؟

مفهومات

کجایه زمان تکه ای از من جا مانده که حالا در پی اش تمام لحظه ها را کابوس میدانم؟کجا؟

آینه

آره،خوب که فکر میکنم میبینم دقیقا یادم نیست از کی اینجوری شد...از کی باهاش قهر کردم؟نه اینکه قبلا با هم دوست بوده باشیم ها،نه فقط از روی تنهایی با هم حرف میزدیم.یعنی من و من تو آینه.دلم میگرفت میگفت عیب نداره با هم دو تا دل داریم یکیشم بیگیره به کسی بر نمیخوره.غمم میگرفت رفقیق غم هام بود..ای... چی بگم که خوشحال شده بودم از اینکه بالاخره یکی به دادم رسیده بود.اما انگار این رسم زمونست که بعد از هر راحتی یه سر بالایی قرار بده(ان مع العسری یسری)وقهر ما همانا و باقی چیز ها..اول ها من ناز میکردم تو آینه نگاه نمیکردم.حالا نگاه که میکنم پیداش نمیکنم.رفته که رفته.دیگه از اون من در آینه هیچ خبری نیست!ببخشید شما ازش خبری ندارید؟جدی میگم مژدگنیتون هم با من..با همین من بیرون آینه. هرچند که اعتبارش کمتر از همه من هاست.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد