گوشیم رو برداشتم خواستم به کسی زنگ بزنم که بتونم باهاش درد ودل کنم وهر چه تو دلم جمع شده بریزم بیرون.هرچه بین شماره ها گشتم کسی را پیدا نکردم.معمولا اینجور موقع ها می رفتم پیش خود خدا ولی اینبار روی این کار رو نداشتم وهمین فشار رویم را چند برابر کرده بود.همین که میدونستم از من راضی نیست بغض سراسر وجودم را احاطه کرده بود.نگاهم به روبرو افتاد.بین اون همه کتاب به دیوان حافظ.بدون هیچ فکری برداشتم وخواندم:
ای صبا نکهتی از خاک ره یار بیار ببر اندوه دل مژده دلدار بیار . .
به بیت 3و4 نرسیده بودم که فهمیدم هنوز هم از فرصتم باقیست..هنوز هم او به من مشتاق است در حالی که من به او محتاج...دیگر اشک هم یارای یاری نداشت.طاقت کاری نداشت.آری ..خیلی چیز ها فهمیدم....
سلام رضا جان
ممنون که به نظراتم اهمیت میدی وقتی نظراتت را میبینم خیلی خوشحال میشم
راستی مگه مسنجر نهایی را دانلود نکردی؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خیلی ممنون که اهنگ را دوباره گذاشتی
راستی این مطلبت هم خیلی خیلی عالیه
کلک این مطلب های قشنگ را از کجا میاری
امیدوارم موفق باشی
صبر کردن دردناک است و فراموش کردن دردناک تر ولی از این
دو دردناک تر این است که ندانی باید صبر کنی یا فراموش
سلام رضا جان
دیروز گفتی مسنجرت خرابه.مسنجر که از خود کامپیوتر نسخه
«۹» نسخه جدیدیش یا همون شماره«۱۰»را دانلود کن از من هم این مشکل را داشت دانلود کردیم درست شد
راستی امروز میخوایم بریم تهران نمیدونم چند روز بمونیم ولی
برگشتیم برات نظر میذارم
مواظب خودت باش.موفق باشی
بای
سلام.
زندگی همینه دیگه پراز مشکل و....
خب ینی چی ترسه غریب نکنه لولو خرخرم من!!
منظورتو نفهمیدم؟؟؟
خوشا انان که در آستان دوست جای دارند.
یه جورایی داره اشک منم در میاد
خوشحال میشم از تبادل لینک
لطفا منو با نام قاصدکی می گرید لینک کن.