گفتم شاید بعد نباشه چند تا از داستان کوتاه های خودمو بخونید داستان هایی که بیشتر از 3 خط نیستند پس ارزش خوندن رو دارند...
1.چشم به راه:
چشم به در دوخته بود اما در باز نمی شد.انتظار بی فایده بود.بعد ها در باز شد اما چشم بسته بود.انتظار بی فایده بود؟
۲.دست ودل:
عاقبت آن دست دست کردن ها کار دستش داد ...او را از دست داد...
ادامه دارد....
.قلب:
تاپ تاپ تاپ تاپ ....صدای قلبش را میشنید.شنیده بود هرکس عاشق شود صدای قلبش را می شنود.اما نمی دانست خودش عاشق شده یا قلبی که به اواهدا کرده اند.بعد ها فهمید شخصی که روبرویش ایستاده بود همسر اهدا کننده قلب بوده و نمی خواسته خود را معرفی کند...
2.چشم به راه:
چشم به در دوخته بود اما در باز نمی شد.انتظار بی فایده بود.بعد ها در باز شد اما چشم بسته بود.انتظار بی فایده بود؟
دست ودل:
عاقبت آن دست دست کردن ها کار دستش داد ...او را از دست داد...
3.من:
روبروی من در اینه اش ایستاده بود که بغضش گرفت: خدا این من با من را از من بگیر که هر چه می کشم از منیت است...
4.حسرت:
لب پرتگاه شک وتردید ایستاده بود وبا حسرت ان طرف تر را نگاه میکرد.ناگاه ایمان ضعیفش از پشت طعنه ای زد...
5.محبت.:
دست به سینه آرام روبرویش نشسته بود وبا چشمانی باز بدون حرکت به آسمان نگاه میکرد.زن از کوره در رفت وگفت دیگر تحمل این یکی را ندارم.چند سال پات سوختم دیگر بسه.نمیخواد ادای آدمهای مردرو در بیاری .آگه بمیری هم نمیمونم.نمیدانست مرد مرده بود و او لحظه های آخر وفاداری را شکسته است....
سلام . مطالب وبلاگتون بسیار جالب بود . خوشحال میشم از سایت من هم دیدن کنین . در ضمن اگه براتون مشکلی نیست خیلی خوشحال میشم من رو با نام "برترین سایت عکس" لینک کنین
سلام اقا رضا
خوشحال شدم به وبلاگم سر زدین با افتخار شما را با نامی که خواسته بودید لینک کردم مطالبتون خیلی خیلی جالبه امیدوارم بهتر از این هم بشه بازم به وبلاگتون سر میزنم موفق باشید