مفهومات

کجایه زمان تکه ای از من جا مانده که حالا در پی اش تمام لحظه ها را کابوس میدانم؟کجا؟

مفهومات

کجایه زمان تکه ای از من جا مانده که حالا در پی اش تمام لحظه ها را کابوس میدانم؟کجا؟

کاشکی...

دوست داشتم زندگی یک خواب بود

مثل  فصل  کودکی , شاداب بود

طعمی از یک آسمانِ مهربان

طعمی از یک بوسه ی نایاب بود

دوست داشتم زندگی هم رنگ داشت

رنگی از رنگین کمانی  ناب بود

مثل  کوچ  قاصدک  در  بادها

این مسیرآذین  زپیچ و تاب بود

روزها روزمرگی تاریک و گم

تا همه شب ماه من, شب تاب بود

در هیاهوی مترسک های  زشت

کاش یک عاشق فقط,بی تاب بود

کاش  مجنونی  نبود  از ابتدا

تا بفهمیم عشق هم نایاب بود

زمستان 90

ریحانه ای تنها...

در زندگی ما آدمها بی شک روز هایی پیش میاد که احساس یأس و نا امیدی چنان به دل شکسته مان چنگ میزند که بودنمان را باور نمیکنیم و در پی انکار داشته هامون هستیم,روز هایی که تو اولین جمله صحبت با هر کس حرف از رفتن و تلخی میزنیم...روز هایی که اصلا حواسمون نیست شاید از دور بشه بشون خندید...این حکایت روزهاست,شبها که دیگر جایه خود.چشمانمان را میبندیم و بی دغدغه امروز و فردا ها ,کرده ها و نکرده ها آرامه آرام نفس میکشیم...نفس میکشیم و خود را چون پری در نسیم حس میکنیم...از ارتفاع و فاصله مان تا زمین لذت میبریم ...از این حس رهایی از آدمیت,نمیدونم چرا یاد چگوآرا میافتم که گفته بود:شاد بودن تنها انتقامیست که میشود از زندگی گرفت..نمیدونم چرا یاد کتاب خاک خورده فولاد آبدیده میافتم که رنج های زندانیان روسی رو خط به خط مثل شلاق به وجودم میکوبید.بی شک دو راه بیشتر نمانده:یا مانند یک گل هر چند زیبا اما به بادی,به باد دهم همه هستی ام را...مثل انسانهایی ضعیف که جز جذب ترحم و ناله هیچ در چنته ندارند و دنبال تکیه گاهی هستند,رفتار کنم...تعجبم از این است که ننگ شکستن غرور و داغ قابل ترحم بودنو چه جوری دوام میارن...بگذریم.اما راه دوم: نگفته پیداست که راهی بس دشوار,اما لذت بخش...کویری سوزان اما لذت بخش...طوفانی بس کشنده اما لذت بخش...فقط کافیست که فارغ از زن بودن یا مرد بودن,مردانه قد علم کنی و چنان هیبتی به نداشته هات و حسرت هات نشون بدی که همه بتونند به تو تکیه کنند.یاد کوروش میافتم که مردانه میگفت: قد خم نمیکنم حتی اگر سقف آسمان از من کوتاه تر شود.شک ندارم که امتحانات سخت ,سهم سخت کوشان است,پیش کش انسانهایی که فولاد آبدیده را از استقامتشان شرمسار میکنند.مهم نیست,دین داری یا نه!مهم نیست زندگیت فقط زنده موندنه یا ...!مهم نیست تنهایی بزرگترین سهمت از آدمهاست یا نه!اما تنها این مهمه که کاری کنی که همه وهمه به استقامتت چون کوه پر غرور غبطه بخورن و بگن کاش ما هم مثل تو بودیم.باور کن که مهم تویی که بودنت  هستن را معنا میدهد.اگر بخواهی...

ادامه مطلب ...