بخشی از متن کتاب شهادت دکتر علی شریعتی
خواهران و برادران !
اکنون شهیدان مرده اند ، و ما مرده ها زنده هستیم . شهیدان سخنشان را گفتند ، و ما کرها مخاطبشان هستیم . آنها که گستاخی آن را داشتند که – وقتی نمی توانستند زنده بمانند – مرگ را انتخاب کنند ، رفتند ، و ما بی شرمان ماندیم ، صدها سال است که مانده ایم .
اکنون حسین حضور خودش را در همه عصرها و در برابر همه نسلها ، در همه جنگها ، و در همه جهادها ، در همه صحنه های زمین و زمان اعلام کرده است ، در کربلا مرده است تا در همه نسلها و عصرها بعثت کند .
و تو ، و من ، ما باید بر مصیبت خود بگرییم که حضور نداریم .
آری ، هر انقلابی دو چهره دارد : خون و پیام ! رسالت نخست را حسین و یارانش امروز گزاردند ، رسالت خون را . رسالت دوم ، رسالت پیام است ، پیام شهادت را به گوش دنیا رساندن است . زبان گویای خونهای جوشان و تن های خاموش ، در میان مردگان متحرک بودن است . رسالت پیام از امروز عصر آغاز می شود. این رسالت بر دوشهای ظریف یک زن ، “زینب”! – زنی که مردانگی در رکاب او جوانمردی آموخته است ! – و رسالت زینب دشوارتر و سنگینتر از رسالت برادرش .
آنهایی که گستاخی آن را دارند که مرگ خویش را انتخاب کنند ،تنها به یک انتخاب بزرگ دست زده اند ، اما کار آنها که از آن پس زنده می مانند دشوار است و سنگین . و زینب مانده است ، کاروان اسیران در پی اش ، و صفهای دشمن ، تا افق، در پیش راهش ، و رسالت رساندن پیام برادر بر دوشش . وارد شهر می شود ، از صحنه بر می گردد ، آن باغهای سرخ شهادت را پشت سر گذاشته و از پیراهنش بوی گلهای سرخ به مشام می رسد . وارد شهر جنایت ، پایتخت قدرت ، پایتخت ستم و جلادی شده است . آرام ، پیروز ، سراپا افتخار ، بر سر قدرت و قساوت ، بر سر بردگان مزدور ، و جلادان و بردگان استعمار و استبداد فریاد می زند :”سپاس خداوند را که این همه کرامت و این همه عزت به خاندان ما عطا کرد : افتخار نبوت ، افتخار شهادت …