هیچ یک سخنی نگفتند:
نه میزبان,نه میهمان و نه گلهای داودی...
چرا؟چرا راه های ارتباط اینقدر بسته شده چرا گلها هم دیگه نمیتونن حس ادمها رابیان کننچرا؟
و چقدر سخت و تاریک است این سکوتکاش آنها حرف دلمان را میفهمیدندممنونم عالی بودببخشید ایندفعه دیگه آدرس میزارم شرمنده
نمیدانم! شاید آنها گل های داوودی وارده از چین باشند! :)زیبا...
بچه ی پنهان صاحبخانه بود ،که گریست .
برای میزبان بردن گلهای داوودی خوب است !
؛درآن زمان که بر گردن کوروش چفیه می اندازند؛!!!! فقط میتونم بگم متاسفم!
متاسفانه دیر زمانیست که چراغ های رابطه تاریکند...
چرا؟
چرا راه های ارتباط اینقدر بسته شده
چرا گلها هم دیگه نمیتونن حس ادمها رابیان کنن
چرا؟
و چقدر سخت و تاریک است این سکوت
کاش آنها حرف دلمان را میفهمیدند
ممنونم عالی بود
ببخشید ایندفعه دیگه آدرس میزارم
شرمنده
نمیدانم! شاید آنها گل های داوودی وارده از چین باشند! :)
زیبا...
بچه ی پنهان صاحبخانه بود ،
که گریست .
برای میزبان بردن گلهای داوودی خوب است !
؛درآن زمان که بر گردن کوروش چفیه می اندازند؛
!!!! فقط میتونم بگم متاسفم!
متاسفانه دیر زمانیست که چراغ های رابطه تاریکند...