مفهومات

کجایه زمان تکه ای از من جا مانده که حالا در پی اش تمام لحظه ها را کابوس میدانم؟کجا؟

مفهومات

کجایه زمان تکه ای از من جا مانده که حالا در پی اش تمام لحظه ها را کابوس میدانم؟کجا؟

به گستردگی پهنای وجودت ...

تو واسه تنهایی هات آدمو آفریدی  ...من واس تنهاییم چکار کنم؟ درد وقتی لایق تحمل نباشه , تحمل کردنش میشه اسراف تنهایی و وقتی از حد بگذره میشه سکوت جاری تو تک تک لحظه هات مخصوصا وقتی داری با حرف زدن خوده درونتو گول میزنی تا ثانیه ای هم شده مسکنی داشته باشی  واسه روح چزونده شده ات ... تنهایی تنهاییه چه به قول جماعت الکی درد کشیده روشن فکرخودخواسته باشه چه از سرناچاری هوار شده باشه رو سرت ...آتیش آتیشه , میسوزونه میسوزونه و دود میکنه همه بود و نبودتو , چه خواسته چه ناخواسته چه برسه به تنهایی که  کاری باهات میکنه که صدای سکوت  دیوانه وار کرت میکنه.اینا ناله نیست , زجه نیست که همه عمرم  حالم به هم میخورده از کسایی که ظرف تنهاییشون با دوتا دونه بالا و پایین سر ریز میشه و میشکنن سکوتی رو که تنها  پناه وجودشونه..هرچند  که نفهم تر از اونین که بفهمن چکار دارن میکنن. اینا ناله نیست حداقل تو میدونی ناله نیست , تویی که هیچ وقت نفهمیدم بین من و تو کدوممون تنها تر بودیم ...

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد