مفهومات

کجایه زمان تکه ای از من جا مانده که حالا در پی اش تمام لحظه ها را کابوس میدانم؟کجا؟

مفهومات

کجایه زمان تکه ای از من جا مانده که حالا در پی اش تمام لحظه ها را کابوس میدانم؟کجا؟

تک زخم ِتنهایی...


بیدار میشوی از خواب مثل هرروز زندگیه اجباری…
تکرار میشوی در تکرار , بازتکرار های تکرای…

چه مانده از مرد استوارو پرغرور روزهای سخت…؟
جز کوله باری از درد های کهنه و تنهایی و بیزاری…

مثل ساعت های در خواب تیک تاک…باز تیک تاک…
نفس میکشی ولی , نفس نگو بگو خود آزاری…

از نگاه خودت هراسانی,سایه ات غریبه ای بیرحم...
غریبه ها رفتند تومانده ای و یک مشت جنون ادواری....

غزل بگو و بعد به آتش بکش چرک نوشته هایت را...
چه مانده است از ما؟ شده ایم کافری مست و سیگاری

میروم آخر پسر خدا نکند تو هم باشی...
سرانجام کار خود را کرد همان تک زخم کهنه و کاری...
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد