مفهومات

کجایه زمان تکه ای از من جا مانده که حالا در پی اش تمام لحظه ها را کابوس میدانم؟کجا؟

مفهومات

کجایه زمان تکه ای از من جا مانده که حالا در پی اش تمام لحظه ها را کابوس میدانم؟کجا؟

حوالی شب

دیگر عادت کرده ایم به ترک عادت هایمان, به دلخوشی های سرسری بعد از خود فریب دادگی, به خنده های الکی, به گریه های یواشکی , به شک های بی دلیل و به بودن های از اجبار...این جا زمین است و زمینیان هرروز به حکم بودن زجری بی انتها را به قیمت تلخی میخرند تا شاید...

اینجا قبیله آدمک نماها ی همیشه حق به جانب است که قربانی میکنند بها را برای بهانه ها...

اینجا مدفن عاطفه هاست و  چه ترحم بر انگیز و نخواستنیست سر گذشت شوم آسمانیان که شاید به اشتباه ویا حتی به قرعه فالی راهشان را گم کرده, اینجایند...و شیرین است نفهمیدن و چه تلخست نخواستن های اختیاری..

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد