مفهومات

کجایه زمان تکه ای از من جا مانده که حالا در پی اش تمام لحظه ها را کابوس میدانم؟کجا؟

مفهومات

کجایه زمان تکه ای از من جا مانده که حالا در پی اش تمام لحظه ها را کابوس میدانم؟کجا؟

تنهایی

گاهی لحظا تی تو زندگی هست که نه دیگه دوست داری کسی کنارت باشه نه حتی بودن خودت برات ارزش داره...تنهای تنها ,تنهایی رو مقدس میبینی و حتی دوست نداری یا بهتر بگم  نا  نداری که بخوای شرایط رو تغیر بدی...میخوابی,  غذا میخوری, فیلم میبینی, موسیقی گوش میدی اما از درون, از ته توهای دلت تنهایی....حتی ممکنه دور و برت پر از آدم باشه ولی باز هم تنهایی...جنس این تنهایی مقدسه چون کمیابه, گیر هر کسی نمیاد و مهمتر از اینها اینکه خود خواسته است...اغلب آدمها اواخر عمرشون وقتی بعد از گذروندن عمر و فهمیدن پوچی زندگی به این تنهایی میرسن از خیلی چیز ها میبرن اما حتی اون حس رو تو جوونی هم میشه تجربه کرد, به شرط اینکه تو جوونی پیربشی..تنهایی تنهایی تنهایی, عجب واژه ای..عجب رازی,عجب رمزی, عجب دنیایی....

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد