مفهومات

کجایه زمان تکه ای از من جا مانده که حالا در پی اش تمام لحظه ها را کابوس میدانم؟کجا؟

مفهومات

کجایه زمان تکه ای از من جا مانده که حالا در پی اش تمام لحظه ها را کابوس میدانم؟کجا؟

اولین دستخط زمستانی.

و باز جمعه ای دیگر...اما پیری این هفته,یک هفته نبود,به عظمت تمام حسرت شبهای تنهایی بود,به وسعت خواستن هایی که تو قادری برطرف کنی اما از حالا میدونم که نکردنش بهتره...منم وکوچه خلوت وسیگار روشن نگاه مات ودستی که دیگه حالا گرمای آتیش سیگارو حس کرد...امااین سوز وقتی نگاه به دلم میکنم خیلی دلچسیه...کاش دله آدمها مثه یه ظرف بود که وقتی سر میره..

میدونم که خودتم خوب میدونی با ارزشترین دارائیم غرورمه...خودم که خوب میدونم نه تنها واسه کسی یا چیزی حتی واسه خودمم نزاشتم تلنگری بخوره..گاهی فکر میکنم اگه دختر بودم بیشتر از بکارتم مراقب غرورم بودم..غروری که هم دستان تو عیب منه بیرنگ می دونند و هم نسلان بیدل من ارزش من...

اینجاست که حرف ها,واژه ها کم میارن و فقط نگاه میتونه جولون بده,حسرت کرده ها نه نکرده ها وقتی آّب شور میشه و از گوشه چشمات لبریز حس گس نخواستنی بهت دست میده اما وقتی وسط جزیره باشی محکومی به اجرای حکمی که صادر شده وتنها اراده بهت امید میده اما به خودت میای و میبینی که اونم رفته و غرورت تنها تر از همیشه داره کم کم...

فرصتی نیست باید رفت,سرمایه زمستون در پیش وسگ لرزه های خدادای پیشکشمون یا به قول اون قرباغه ناشناخته برگ سبزی تحفه درویش..مواظب خودت باش شب های اونجا سرده...شاید شک کنی به هستیم اما من هستم,استوار,مغرورو سر بلند...اما تو باور نکن.


نظرات 4 + ارسال نظر
ماهین دوشنبه 5 دی 1390 ساعت 22:49 http://por-az-setareh.blogfa.com

کاش می شد سکوت !
تا فصل گل نی .... تا همیشه ... یا هیچوقت ...
زمستان است ،‌حرفی نمانده
انگار هیچ برای گفتن ندارم
( و نداری همیشه بد دردی ست )

شیما سه‌شنبه 6 دی 1390 ساعت 07:17 http://Zibaroyanariaie.persianblog.ir

سلام داداشی گرمای اون سیگارو سوزش دستتو احساس کردم وتنهایی تو لمس کردم...
کاش تنهاییمان آخر داشت...
ما در یک دنیای شیشه ای زندگی میکنیم پس هیچوقت به اطرافت سنگ پرتاب نکن چون اولین چیزی که می شکند دنیای خود تو است.

شیما سه‌شنبه 6 دی 1390 ساعت 07:23

داداشی..............
منم دلم تنگه برای امید تو نوشته هات وبرای همون گوجه تلیده تو سالادت...
راستی این یه گویش خاصه تو اهل کدوم شهری؟
نگران نباش تا هستم داداش خودمی...
ما در یک دنیای شیشه ای زندگی میکنیم پس هیچوقت به اطرافت سنگ پرتاب نکن چون اولین چیزی که می شکند دنیای خود تو است.

مطهره جمعه 9 دی 1390 ساعت 20:38 http://ferimoti.blogsky.com

گرچه چشمان تو جز در پی زیبایی نیست
دل بکن! آینه این قدر تماشایی نیست

حاصل خیره در آیینه شدن ها آیا
دوبرابر شدن غصه ی تنهایی نیست؟!

بی سبب تا لب دریا مکشان قایق را
قایقت را بشکن! روح تو دریایی نیست

آه در آینه تنها کدرت خواهد کرد
آه! دیگر دمت ای دوست مسیحایی نیست

آنکه یک عمر به شوق تو در این کوچه نشست
حال وقتی به لب پنجره می آیی نیست

خواستم با غم عشقش بنویسم شعری
گفت : هر خواستنی عین توانایی نیست...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد